توئی آن موج سرگردان منم آن ساحل تنها که می کوبی به قلب من ز خشمت هر زمان تیری
گریزم نیست از عشقت که هم دوری و هم نزدیک دل من قاب تنهائی تو در این قاب تصویری
هنوزم تو برای من همون عشق نفس گیری اگر چه یک نفس دیگر سراغم را نمی گیری
تو با من نیستی اما جدا هم نیستی از من نه می مانی کنار من نه در قلبم تو می میری
منم خو کرده ی دردی که درمانش نمی بینم یقین در سرنوشت من تو دست سرد تقدیری