سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از توحید و عدل پرسیدند ، فرمود : ] توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :26
کل بازدید :85760
تعداد کل یاداشته ها : 221
103/2/7
8:54 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
وروجک چشم سیاه[169]

خبر مایه


نه واست دل تنگم نه ازت دلگیرم
تک وتنها دارم از غمت می میرم
من که خواستم به چشات عشقمو هدیه کنم
دارم از پا در میام تا بهت تکیه کنم
من که میگم دوست دارم هر شب و روز عاشقتم
دیوونگی نکن بیا من که هنوز عاشقتم
حیف لحظه هایی که پای چشمات سر شد
دل من تنها بود بی تو تنهاتر شد!!!!
برو تو آینه ببین ازخودت چی ساختی
بگو به چه قیمتی عشقو دور انداختی؟؟؟؟


  
  


ای یار،ای یگانه ترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی...
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است.....


88/11/19::: 2:20 ع
نظر()
  
  


با چه می توان عشق را به بند جاودان کشید؟
با کدام بوسه،با کدام لب؟در کدام لحظه،در کدام شب؟

مرا ببر امید دل نواز من

به کهکشان،به بی کران،به آسمان،به جاودان!


  
  


دوباره تو کنارمى ، هواى بوسه با منه
تمام آرزوى ما ، همین به هم رسیدنه
دوباره تو سکوت من ، صداى خنده ساز شد
شنیدن صداى تو ، براى من نیاز شد

دوباره با نگاه من ، نگاه تو یکى شده
دوباره از تو مردنم ، شبیه زندگى شده
به هر درى که می زنى ، دوباره مقصدت منم
دوباره می رسم به تو ، به هر درى که می زنم

دنیامی ، می دونى ، تو قلبم می مونى
دریاى آتیشى ، رویاى بارونى
دستامو می گیرى ، دنیامو مى بازم
دست هاتو می گیرم ، رویامو مى سازم

دنیامی ، می دونى ، تو قلبم می مونى
دریاى آتیشى ، رویاى بارونى
دستامو می گیرى ، دنیامو مى بازم
دست هاتو می گیرم ، رویامو مى سازم

منو به عطر یک نفس ، تو اوج بوسه خاک کن
براى این یکى شدن ، رو قلب من حساب کن
به اوج قصه می رسم ، اگه تو باورم کنى
کنار من نفس بکش ، که مبتلاترم کنى

دنیامی ، می دونى ، تو قلبم می مونى
دریاى آتیشى ، رویاى بارونى
دستامو می گیرى ، دنیامو مى بازم
دست هاتو می گیرم ، رویامو مى سازم


  
  


و بی تو آن قدر سروده ام که هیچ چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمی کند.
زخم های من همیشه از عشق است
از عشق ،از عشق،از عشق...
حروف عشق تنها یه حرف از اسمه زیبای تو کمه؛فقط یه حرف...
اما تو از عشق سرتری..


88/11/19::: 1:55 ع
نظر()
  
  

به نظرت آریا این شکلی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ÈÇíÏ ÝßÑ ßÑÏآره؟؟؟؟؟ایشالله بشه داداشه 7 تا آبجی،یعنی بعد از 7 تا دختر بیادÎíáí ÎäÏå?ÏÇÑÌÇáÈ ÈæÏ?æÒÎäÏ........


88/11/15::: 2:59 ع
نظر()
  
  

 

من از تو می مُردم  اما تو زندگانی من بودی

همه ی هستی من آیه ی تاریکی ست
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی ست
دل من
که به اندازه ی یک عشق است.
به بهانه های ساده ی خوش بختی خود می نگرم
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه ی یک پنجره می خوانند.
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید:
"دست هایت را
دوست می دارم".


  
  


ای هفت سالگی
ای لحظه ی شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت،در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای سخت زنده و روشن
میان ماه و پرنده
    میان ما و نسیم
         شکست
              شکست
                  شکست


  
  


هنوز پشت پنجره نشسته ام،
در انتظار دیدنت.
و باران
چه عاشقانه بر شیشه ی بی قرار پنجره می کوبد.
باران
به پنجره اش رسید
اما من به تو . . . . . . . . . .


  
  

 

امروز هوا کمی آفتابی،ابری بود.مثلأ داشت نم نم بارون می بارید بعدش یهویی نمی دونم از کجا سر و کله آقا آفتاب پیدا شد!!!ترسیدم،گفتم یه وقت نکنه سر و کله ی  ستاره اینا پیدا شه!!!!!!!خلاصه یه جورایِی مه و خورشید و فلک قاطی پاطی شدن!!!!!!!!!!!
نمی خواستم چیزی بنویسم!؟!یعنی اینقد حرفا هست که نمی دونم از کجا بگم.
اما گوش دادن به یکی از آهنگای یاس منو یادِ چیزایِی انداخت............حرفا و کارایی که.....گذشت هر چی که بود،اما.........اینقد سنگینن که نمی تونم...............
اَه......چقد نوشتن واسم بَد شده.خوش به حالِ اونوقتا که دلتنگیا و حرفا و یه عالمه چیزای دیگه رو تو دفتر خاطراتم می نوشتم.فک کنم از بَس که نوشتم خوش خط شدم.الأن اینجا که خیلی چیزا رو نمی شه حتی نوشت...........
راستی داشت یادم میرفت،رمز عبورمو فراموش کرده بودم!!!!!!جون به لب سلولهای سیاه وسفید زبون بسته ی این سرِ هزار سودا اُوردم تا یادم اومد.فراموشی چیز بدیه.
اما گاهی اوقات لازمه آدم یه چیزیایی رو به فراموشی بسپاره........
البته اگه بتونه.........
این روزا خیلی خسته شدم{8 امتحان پشت سر هم خسته م کرد،در حد مرگ}،خیلی کلافه{نگرانی نمره هام}،مثه همیشه خیلی وقتا نم نمکی دلگیر و دل تنگ{واسه اونکه دوسِش داشتم و دارم و خواهم داشت،با اینکه این آخریشو با اطمینان کامل نمی دونم،یعنی وقتِ نوشتنش دستام کُند شده بود و می لرزید،بگذریم با اونکه خیلی زود تنهامون گذاشت و تنها رفت...........} 
خسته از خیلی از آدمکا نه آدما،آدم یکی بود و موند.........کی حاضره این روزا به خاطر خوشحالی یا خوشحال کردن عشقش فداکاری کنه؟؟؟؟؟؟؟ناامید نیستم!!!آخه هم ناامیدی رو بَد میدونم،هم اینکه امید.....نمیگم از این عاشقا نیست،شاید باشه،نمی دونم...اما آدم واسه خاطر حواش قید بهشته خدا رو زد و.........هر چند چه غم که حوا خودش بهشته...........اما خداییش کیو و کجا حاضره از این کارا کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
کلافه از دوست داشتنای لحظه ای و دروغکی و .........
دلگیرِ داغِ همیشگی و دل تنگِ اونکه رفته و دیگه هیچوقت نمی یاد........
یه حرفایی که آهنگه یادم اُورد نوشتم اما پاک کردم.........ناگفته ماند بهتر.........


                       ................تنهایی تنهام بذاز ................


 

 


     


88/11/15::: 2:51 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام.روز میلادت مبارک . همیشه سبز باشی.
+ سلام خانومی.روز میلادت مبارک همیشه سبز باشی.
+ سلام خوبی؟تولدت مبارک همیشه سبز باشی.
+ سلام.روز میلادت مبارک.سبز باشی.
+ سلام.روز میلادت مبارک.سبز باشی.
+ سلام روز میلادت مبارک.
+ سلام.امیدوارم خوش باشی.روز میلادت مبارک.
+ سلام.روز میلادت مبارک.همیشه سبز باشی.
+ میان بنده گانت هر چه دیدم هوس ها جانشین عاشقی بود به دستان دروغین محبت گلی را دیدم شبیه رازقی بود
+ روز میلادت مبارک.