بالاخره
بعد از سه سال....
بعد ازسی و شش ماه....
بعد از صد و پنجاه و شش هفته....
بعد از هزار و نود و پنج روز....
بعد از هزار و نود و پنج شب....
بعد از بیست و شش هزار و دویست و هشتاد ساعت....
بعد از تحمل لحظه های سخت و لجوج انتظار....
بعد از هزارها هزار بار مردنم
اومدی.....
میگن خدا همین وراست تو ذهن خوابه من و تو
یه جایی که تا برسی میگن که دیره و برو....
میگن اگه صداش کنی به قلب تو سر میزنه
چقدر صدات کنم خدا؟بیا که پایان منه
تو گریه ی ستاره ها سَر رو جاده ها می ذارم
نمیاد صدای پات!؟رو به آسمون می بارم
من نشستم بعد پایان،تو بیا منو شروع کن
شمعی تنها رو به بادم،تو غروبم تو طلوع کن
پنجره ی امیدمُ رو به خدا باز می کنم
اونم منو نمی بینه گریه رو آغاز می کنم
تو التهابِ گم شدن کسی به یاد من نبود
دنبال رد پایِ تو منو به انتها رسوند
اُفتادم از چشم خدا،شکسته بالِ لحظه ها
تکیه کرده غمه دنیا رو دلِ خسته ی تنها
منم اون که مونده پاییز،زیر بارون جدایی
تو منو ببخش،ندارم جز تو هیچکسُ و خدایی
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
هر کَسَش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است
کجایی که ببینی من هنوزم دارم تو حسرت چشات می سوزم
شب و روز دنبال یه راه چاره م که بازم پامو تو دلت بذارم
همش کلافمو تو فکر اینم که هر جوری شده تو رو ببینم
ببینم که بهت بگم ببخشید،دلم حرف تو رو هیچوقت نفهمید
یه وقتایی میام کنار خونه همون وقتایی که دارم بهونه
یه چند وقته بهونتو می گیرم حالم خرابه و دارم میمیرم
غریبه ها نتونستن بفهمن یه کم از دل و از حرفای من
پشیمونی مثه غصه می مونه تموم خنده هاتو می سوزونه
پشیمونم پشیمونم پشیمون پشیمونم برات مغرور بودم
تو بودی و ولی با تو نبودم تو بودی و من از تو دور بودم
کسی جاتو نمی ذارم بگیره برای گفتن این حرفا دیره
می دونم که دیگه دوسم نداری ولی تو توی قلبم موندگاری
کسی جاتو نمی تونه بگیره برای گفتن این حرفا دیره
میدونم دیره و دیگه تمومه ولی چیکار کنم که آرزومه؟
دوباره تو بشی چراغه خونه م منم پیشت باشم دردت به جونم
میدونم دیره و دیگه تمومه ولی چیکار کنم که آرزومه؟
خسته ام از بغض کهنه ی عشق سنگین تحملش تو صدام
خوبه که به یادِ تو قانعم،می تونم بگذرم از شکوه هام
باورش سخته برام ولی من می رمُ و چیزی ازت نمی خوام
اما بِدون هر جا بِرم بعدِ تو بغض عشق می مونه از تو برام
بغض من وا نمیشه تو صدام،خدایا یه دریا گریه می خوام....
نفهمید،اون که باید می دونست:بیشتر از جون هنوزعزیز برام!!
با جدایی هیچی تموم نمیشه!عاشق از عاشقی سیر نمیشه
بگو تو اگه عاشق نبودی،عاشقت از تو دلگیر نمیشه....
بغض عشق مونده هنوز تو صدام هنوزم هیچی ازت نمی خوام
عاشقت بودم و از عاشقی جز غمت هیچی نمونده برام
اما من هنوز به پات مونده ام یه لحظه بی درد نیاسوده ام
از جدایی خیلی اگه گذشته اما هنوز به عشقت آلوده ام
امشب دوست داشتم باهات حرف بزنم.می خواستم بگم دو سه شب پیش اومدی تو خوابم....چقد گریه کردم....؟؟؟؟کی می دونه؟؟؟؟کی دید؟کی شنید؟اما....خدا دید،شنید....
چقد حرف تو دلمه؟!خدا میدونه....امشب گفتی که خوشبختی....خدا رو واست قسم دادم وآرزو کردم خوشبختیت همیشگی باشه....اما....اما یه اما واست گذاشتم....بهت گفتم اگه یه روزی یه جایی،شب بود یا روز،هر چی که بود،هر جا که بود،روزگار باهات نساخت و ساز مخالف واست زد و اسیر این دنیا و روزگار شدی،منو یادت بیار....
فک کردی دارم نفرین می کنم....آخه چند بار بهت بگم؟؟؟؟من حتی تو خوابم به خودم اجازه نمی دم و دلم نمیاد دست روت بلند کنم چه برسه به بیداری؟؟؟؟هان؟؟؟؟
فقط گفتم که....
بگذریم....
الان که شاید تو پیشه عشقتی من دارم یه قهوه می خورم،تلخ مثه همه ی لحظه هام....نمی دونم؟!شاید می خوام تظاهر کنم و اینجوری ظاهرمو حفظ کنم که این تلخی ماله قهوه ست و همه چی اینقد راحت تموم می شد....
کاش یه فال می گرفتم....
دیوونه شدم!!!!
آخه یکی نیست بگه نکنه انتظار معجزه داری؟؟؟؟خدا نمی خواد حتی شما همو ببینیت اونوقت تو از یه فنجون قهوه انتظار چی داری؟؟؟؟
امشب حتی آسمون هم باهام راه نیومد....
آسمون پر از غباره....هیچ ستاره ای معلوم نیست،راستی روزا ستاره ها کجا میرن؟؟؟؟هان؟؟؟؟خوب واسم سواله!!!!
پیامت تازه رسید....از حرفی که در مورد عشقت زدم انگار رنجیدی....؟!گفتم که خدا نکنه،به دل نگیر،فراموش کن....
بلا دوره....اما....
اما من که از کار و مصلحت خدا خبر ندارم....
کلی و جدی میگم،شاید خودم مُردم....
پس بغض نکن،لطفا....حیف نیست؟اشکات؟؟؟؟تازه اگه عشقت ببینه و ناراحت شه،چی؟؟؟؟هان؟؟؟؟
چی داشتم می گفتم؟؟؟؟آهان،می خوام بزنم به طبل بی عاری....بی خیالی....غصه بسه.از هر نظر،کلی می گم.دیگه نمی خوام غصه ی بیش و کم داشته باشم.....
تو که خوشبختی،دیگه از خدا چی می خوام؟؟؟؟
پس یه زندگیه دیگه....سلام زندگی جدید.
نقطه چینای بالا همه جای خالیه اسمه ماه توئه.حالا توی زندگی جدید تو میشی یه دوسته قدیمی،همون که خودت می گی.
پس برنامه ی جدید:اول مسائل خانوادگی و شخصی،بعدشم درس،بعدترشم حال کردن به شیوه ی من و آجی.
فداش شم،الهی دورش بگردم،من واقعا دیوونم!آخه آدم یه کسی به مامانی و نازیه آجی جون داشته باشه و زانوی غم بغل بگیره؟قربونش بشم.
اینا ماله دیشب بود.وقت نشد بذارم.یعنی،آخه دروغ چرا؟؟نمی دونم.حالا گذاشتم.اما..مطمئن نیستم.....
خدایا به بزرگیت قسمت می دم،هوامو داشته باش..
چرا دنیا پر از حادثه های وارونه س
عاشق کسی می شی که عاشقی نمیدونه
من به دنبال تو و تو به دنبال کسی دیگه
هیچ کدوم از ما دو تا به اون یکی راست نمی گه
من واسه چشمای نازنین تو یه دیوونم
من دوست دارم من دوست دارم علتشو نمی دونم
حالا که می خوای بری بذار نگاهت بکنم....
چون یه بار دیگه می خوام این دلو ساکت بکنم
یه چیزی فقط بذار روز تولدت
هدیمو بیارم بدم به دست خودت
آدما فک می کنن خیلی غم دارن
کاشکی فقط این بود!اونا خیلی کسارو کم دارن
عاشق کسی میشن که عاشقاش فراوونه
بین انتخابه عشقش عمریه که حیرونه
اونیکه دوست داری چرا تو رو دوست نداره
شایدم دوست داره اما به روش نمیاره...!؟
اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا میرساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می ستودم
مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگربال و پر داشت
با تو بیمی نداشت ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت
هستی ام را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی اگر می شنیدی
با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود
بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل
مانده بودی اگر موج دریا تا ابد پر از دیدنی بود
با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم
وقتی ابرای سیاه آسمون شهرمو می پوشونه
از کنار پنجره شیون باد می پیچه توی خونه
وقتی بارون می شینه روی فرش سبز خاک دلِ من گریه می خواد
همه جا رنگه شبه واسه مرگِ لحظه ها دلِ من گریه می خواد
دیگه از سکوت سَردِ کوچه ها دلِ من خسته شده
مثه اون روزا می خوام داد بزنم که لبام بسته شده
آخه من همونم از مرداب پیر براتون قصه ی دل خونده بودم
می خواستم یه روز به دریا برسم که حالا زندونی هر نفسم
من اسیره قفسم توی شهرآشنا یه غریبِ بی کسم
هوس خنده نمونده رو لبام مثه یک صخره ی سردن آدما
خبر از خوندن یک ترانه نیست خاک مرده پاشیدن رو صحنه ها
نه سوالی نه جواب همه جا رفته به خواب دلِ من گریه می خواد
مستی و عشق و امید همه شد نقش بر آب دلِ من گریه می خواد
تو غمه این دلِ تنگُ نمی دونی،قصه ی این خسته رنگُ نمی دونی
تو پُر از زمزمه ی فکرای آبی،تو گرفتاریه سنگُ نمی دونی
نمی دونی چه غمه سختیه موندن،موندنُ به روی خود درارو بستن
رفتن از یادِ همه مثه یه قصه،تو فراموشی به مرگه خود نشستن
غم رو قلبِ خسته ی من خزه بسته،طاقتم مثه دلم در هَم شکسته
دوست دارم جاری بشم مثه تو اما،نمی تونم خسته ام خسته ی خسته
کاش یه جوری منو از مَن میگرفتی،کاش منو به دست موجا می سِپردی
من تو این خستگیا دارم می پوسم،کاشکی این خسته رو با خودت می بُردی