شب یه بن بست بلنده من یه عابر همیشه!
پرسه های بی نشونی ختم دلتنگی نمیشه!
من اسیر دام دیوار خسته و نفس بریده!
زندگی شکنجه گاهه تو مثه حکم سپیده!
تو ساعت عذابه من ثانیه ها نمی گذرن!
سایه های مرده منو به فتح گریه می برن!
هق هقمو ورق بزن برس به فصل رازقی!
بذار بازم گر بگیرم تو تب و تاب عاشقی!
بذار که شولای غزل رخت طلوع من بشه!
ننگه که کرباس سکوت رو تن من کفن بشه!
پرده اشک پس بزن مرگمو بی پرده ببین!
چرا تکون نمی خوره عقربه ی ماتم نشین!
منو بدزد از این قفس هلاک پرپر زدنم!
تشنه کشف حرف و به سیم آخر زدنم!
منو ببر به وعدگاه اونور این شب سیاه!
لحظه سر ریزی شعر حس بغل کردن ماه!