مثه گل،مثه پرنده،مثه بارون و نسیم
نمی خواستیم مگه ما بهارو منتشر کنیم؟
به زمین و به زمون نشون بدیم صداقتو؟
به همه .حتی. به سنگا یاد بدیم محبتو؟
نمی خواستیم که بهشتو تو زمین به پا کنیم؟
آدما فرشته شن،دنیا رو با صفا کنیم؟
تو دل پرنده ای عقده ی شادی نمونه؟
غم کمش بَد نی،ولی غم زیادی نمونه؟
دلمون به کمتر از فرشته راضی نمی شد
یه نفس عشقِ حقیقی مون مجازی نمی شد
همه مون پَر می زدیم تو آسمونِ آرزو
واژه ها می خوان بگن،اما دلم میگه"نگو!"
یادِ اون دلای عاشق.......
حالا خیلی وقته که مه همه برزخی شدیم
دلامون سرده.نگو.آدمای یخی شدیم
چشامون دو قلوه سنگه توی قاب آهنی
نبض مون نمی زنه،نه گریه ای،نه شیونی
نه فرشته و نه شیطون،نه جهنم،نه بهشت
سرنوشتو ما نوشتیم یا که مارو سرنوشت؟
تو می گی:این جوری یاس رسم زمونه،همیشه
چرا غافل بمونیم،دنیا داره عوض می شه
وقتشه بریم.حالا.یه خورده الواطی کنیم
دلِمونو با دل داش آکلا قاطی کنیم
هر چی گفتن و شنیدیم،الکی بود،الکی
با توآم،عزیز!تویی دلخوش چی؟دلخوش کی؟
من نمی گم،تو بگو!که این چه جور عاشقیه؟
آدما عوض شدن یا عوضی؟قصه چی یه؟
ما بودیم عاشق بارون و گل و نور و نسیم
چرا هیچکی نمی گه:چی شد که این ریختی شدیم؟
چی شد این جوری.دوباره.دل دادیم به قهقرا
یه روزی پر می زدیم فراتر از ستاره ها
سر گرونی رو ببین،پیش خدا خم نمی شیم
اون روزا فرشته بودیم،حالا آدم نمی شیم...
تو بساطِ ما دلا خیلی پُره،چشا تَرِه
دل من!عشقو ببین که زخمی زور و زره
آدما رو!تنه می زنندو طعنه میزنن به همدیگه
بذا فردا برسه،کی اوّله؟کی آخره؟
بیخودی ناله نزن تو کوچه های بیکسی
درا بسته،تازه گوش دلِ آدما کَره
سرنوشتمو نوشتن به سفر،مثل نسیم
عاشق از روز ازل تا ابد در به دره
تو خودش میریزه غمهاشو به عالم نمی گه
جز خدا.بگو.کی از درد دلم باخبره؟
دل من رها شو از این همه عشق رنگ وارنگ
چَن تا معشوقو یه دل این ور و اون ور می بره؟
راستی،من چی شد که از خطه بارون اومدم؟
از مه و آیینه،از وادی مجنون اومدم؟
گیج و حیرون،اومدم تو بهتِ این شهر غریب
شهر دود و شهر آهن،شهر دلشوره،فریب
دوس دارم برم از این جا،سر به صحرا بذارم
شهرو با رندا و نالوطیا تنها بذارم
دوس دارم تو شیوه عاشقی آس و پاسی رو
گم شدن،رها شدن،خلوت ناشناسی رو
این همه کلک،مَََلَک،دَغَل.مَغَل کارِ ما نیس
ناخنک،سبد سبد،بغل بغل کار ما نیس
سهم ما از این همه،کنج یه خلوت،دیگه هیچ!
سهم ما،تنها یه دل غربت و غربت،دیگه هیچ!
بعضی هم آیه می خوندن که زمونه فانی یه
هر کی دل به اون ببنده،اهل شرکه،جانی یه
همونایی که الان همش می خندن بهمون
خودشونو عقل کل دیدن،مارو اهل جنون
آخه لذتی داره،بهشت و تنهایی خوشه!
کیفش اینه،بذا حسرت دیگرونو بکشه
تو می گی که"عشق شاعرا دروغه
دل شاعرا.ببین.چقد شلوغه
دلشون جای دیگه س،عشقو بهونه می کنن
بیخودی.فقط.دل مارو نشنه می کنن
اما نالوطی شدن شاعر و ماعر نداره
زمونه یواش.یواش هاله رو دل ها می ذاره
این حکایت همیشس:نه غریبه نه عجیب!
مذهب عاشقی نیس باب دلای نانجیب
به خدا اون قده این زمونه زیر و رو میشه
که دل آدما.هر چی هس.همین جا رو میشه
عاشقی نقالی نیس،با قصه گفتن نمیشه
روز و شب،لیلی و مجنونو شنفتن نمیشه
اگه عاشقی،باهاس طعم جنونو بچشی
تب و تاب غربت و هراس و خونو بچشی
نمیشه تو وادی صدق و صفا پا بذاری
نینوا که شد،بری......عشقتو تنها بذاری
شاعرم آدمه،دور نیس اگه دمدمی بشه
دلشو حروم کنه،یه وخ جهنمی بشه
اگه راستشو بخوای؛ما همه مون شکسته ایم
به نسیم آسمون پنجره ها رو بسته ایم
این همه فرشته،این حوالیا پر میزنن
دلمون قفله،وگرنه اونا هی در میزن
چه سکوتی یه تو چشما!مگه خاموشی زدن؟
نکنه بر دل ما مُهر فراموشی زدن؟
یه شبی بیا که دس به حال و قالی بزنیم
با پرنده های عاشق پر و بالی بزنیم
در آسمون به روی ما که بسته نمیشه
خدا از توبه شکستن ما خسته نمیشه
به خدا!خدا تموم بنده هاشو دوس داره
واس برگشتنِ شون همیشه راهی میذاره
ته دلها.به خدا!یه نوری سوسو میزنه
یه فرشته تو دلِ هر کسی هوهو میزنه
توی گلدون شکسته گل امیدو ببین!
اون ور پنجره ها خنده خورشیدو ببین!
عاشقی اول و آخرش عذابه
اضطرابه،انتخابه،التهابه
شب و غربت و هوایی شدن و نم نم اشک
چشِ عاشق گُلهِ و گریه گلابه
من دلم شکسته،وقتشه بریزم دلمو
به خدا دل شکسته مستجابه
هی غزل.غزل اگه غصه داغمو بگم
چه حکایتی میشه؟!صدتا کتابه
اگه بی حسابه حرف من و کار خیلی یا
بذا فردا بشه،همه چی حسابه
من چشام واشده،تازه.یه چیزایی می بینم
تو دعا بخون که بخت ما نخوابه......