سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :23
کل بازدید :88438
تعداد کل یاداشته ها : 221
103/9/15
5:38 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
وروجک چشم سیاه[169]

خبر مایه


تا بحال
سنگ هیچ نگاهی
شیشه بلورین رویاهایم را
نشکسته بود
و شراب هیچ چشممی که غصه دار بود
کاسه صبرم را لبریز
نکرده بود
تو......کیستی؟
وقتی نباشی
تولدم سرآغاز تحمل جهنمی طولانی خواهد شد...


  
  

 

دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی
پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست.
 نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من.
بدنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
که شاید اندکی آرام گیرد دل.
دلم تنگ است و تنهایی به لب می آورد جانم.
بیا تا با تو بگویم از هیاهوی غریبی دل که بی پروا تلنگر می زند بر من
و می گوید به من نزدیک نزدیکی...
به دنبال تو می گردم.
به سویت پیش می آیم.چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم.
پر از امید سبز خوب دیدارم.
و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم و نجوایی کنم در دل و گویم
تا ابد _دوستت دارم_.


  
  

 

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم ،هیچ چیز ننوشتم
من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا همه خوب ها رفتند و خوبی ماند یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت،عشقم مرد،یارم رفت......

 


  
  

 

ببین:عمری وفادار تو بودم دلم جز با تو پیوندی نبسته
چه سازم؟نقش عشقی تازه چندی ست به خلوتگاه پندارم  نشسته!
چو شب سر می نهم بر بالش ناز،خیالش در کنارم مهمان است:_نمی دانی چه پر شور و چه گرم است نمی دانی چه خوب و مهربان است.نمی دانی به خلوتگاه رازم،خیال دلکشش چون می نشیند؛زیادم می برد با خنده ای گرم جهان را با غم بود و نبودش.
نمی دانی چه شادی آفرین است نوازش های چشمان کبودش.
بیا یک شب،خدا را،شاهدم باش ببین:در خاطرم غوغایی از اوست،
ببین؛هر سو که می گردد نگاهم،همان جا چهره ی زیبایی از اوست.
به او صد بار گفتم"پای بندم"چه سازم؟گوش او بر این سخن نیست.
چو بندم دیده را،پیداتر آید_گناه از اوست،دانستی؟زمن نیست.
ببین:من با تو گفتم،کوششی کن ز پندارم خیالش را بشویی،
و گر نه گر دلم پابند او شد،مرا بد عهد و سنگین دل نگویی...


  
  


گنبد،مناره و صحن طلا کوب که بر مرقد امام هشتم برافراشته همراه با چندین مسجد و صحن منقش که معماران نوین،آفرینند? آنانند،در فضای خلوص و شوق زائران که عاشقانه درها و دیوارها را می بوسند،در چنین شکوه مقدس در تالارهای آینه کاری به زیارت "رضا" شتافتم و چون چشمم به آرامگاهش افتاد سر شکم از مژه جاری شد؛"ای روح مصفا!تنها،خسته،مأیوس به آستانتآمدم تا شاید یاری کنی و مرا به یار در گذشته ام برسانی......


  
  

غم تو نگات می زنه موج؛دوست داری درد دل کنی
قصه تلخ عشقتو تو باغ گریه ول کنی
دلت می خواد داد بزنی؛دنیارو ویرونه کنی
بازم دم رفتن من این دل و دیوونه کنی
خیسی گونه های تو عشقتو فریاد می زنه
ابهت کلامتو این جوری بر باد می زنه
می خوای مثه گذشته ها من بشینم کنار تو
بازم بشم همدم اون چشای بی قرار تو
می خوای که با طرز نگات بازم منو راضی کنی
وقتی که موندم دلمو با غمها همبازی کنی
امروز دیگه حدیث من حدیث تلخ رفتنه
حدیث بی قراری و از همه چیز گذشتنه
اشکاتو پاک کن نگاتو بدوز به سرنوشت
شاید که این بار برامون قصه ی بهتری نوشت


  
  


یک روز عطر تو مرا مست می کرد؛نگاهت که پر از سکوت بود فریاد می زد و مرا می خواست.دستهایت همیشه بدنبال دستانم بود و می گفتی بی تو هرگز.....
سلام نمی کردی چون قرار نبود خداحافظی کنی...
من فریادت را،سکوتت را،نگاهت را باور کردم...
غمگین تر از دیروز به امید فردا به سوی تو شتافتم تا بیابم آنچه می خواستم.افسوس که فراموش کردی مرا که همه عمر به دنبالت بودم
چه بچه گانه به پایت نشستم وچه عاشقانه برایت خواندم
من خسته به چه امید تباهی تو را دنبال کردم......


  
  

روزی از این روزها از این دار فانی می روم
در نگاه پونه ها جان می دهم
از من این غم نامه می ماند بجا
در سرای آسمانها می روم
می روم تا بگذرم از سر نوشت
می روم با نم نم باران غم
در غم پروانه ها جاری شوم
در حضور کوچه های بی کسی
باد را با عشق هم آواز کنم
می روم تا اوج بودن با نسیم
می روم تا درد را معنا دهم
در پریشان حالی و دلواپسی
روزی از این روزها من می روم
میروم احساس را معنا کنم
در عزای آینه چون یک نگاه
در وداعم اشک را پرپر کنم
اشک خواهم شد به یک چشم سیاه
می روم با شبنمی از عاطفه
چون سکوت سربی چشمان ماه
زندگی را،عشق را از سر کنم...

 


  
  

 


عشق هدیه ایست آسمانی برای تحمل مشقت زندگی زمینی و عشق زمینی بالی ست برای پرواز به سوی معبود ماورایی.
عاشقانه ترین گفتار دوست
همیشه زیباترین جادو برای مردمان است.
و عشق ورزی شایسته ی یگانه ترین معشوق هاست...


88/6/22::: 11:3 ص
نظر()
  
  

رنگهای شاد را صدا می زنم
و ستاره ها را دعوت می کنم
و مرغ عشق را بروی سر انگشتان نازکم می نشانم
و شکوفه های به خواب رفته را بیدار میکنم
و شبنم های به غنچه نشسته را نوازش می کنم
وعشق را به ورای روشنی ونور می رسانم
و طرحی میزنم از تمام زیبائها
و هدیه می کنم به تو
ای آینه ی تمام خوبی ها........!


  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام.روز میلادت مبارک . همیشه سبز باشی.
+ سلام خانومی.روز میلادت مبارک همیشه سبز باشی.
+ سلام خوبی؟تولدت مبارک همیشه سبز باشی.
+ سلام.روز میلادت مبارک.سبز باشی.
+ سلام.روز میلادت مبارک.سبز باشی.
+ سلام روز میلادت مبارک.
+ سلام.امیدوارم خوش باشی.روز میلادت مبارک.
+ سلام.روز میلادت مبارک.همیشه سبز باشی.
+ میان بنده گانت هر چه دیدم هوس ها جانشین عاشقی بود به دستان دروغین محبت گلی را دیدم شبیه رازقی بود
+ روز میلادت مبارک.