من یه پارچه آسمونم واسه پَر گرفتن تو
تا ابد به جون می گیرم سختی پریدن تو
من میشم هوای پرواز تو بشو ترانه ی من
بی تو که معنی نداره شعر عاشقونه ی من
فکر نکن زندگی خوابه حیف بی صدا بشینی
می خوام تا آخر دنیا از شقایق جون بگیری
جای تو،تو آسموناس توی واژه های شعره
جایی که قلب جنونم بنده ی صدای عشقه
به خدای آسمونم واسه پر کشیدن تو
تا ابد به جون می گیرم سختی پریدن تو
ای تو ای مومن ترانه پر بگیر توی وجودم
بشکن این سدِ سکوتُ خو بگیر به آشیونم
من؛خالی ازعاطفه وخشم،خالی ازخویشی وغربت،گیج ومهبوت بین بودن و نبودن
عشق؛آخرین همسفرمن،مثه تو منو رها کرد!حالا دستام مونده وتنهایی من
ای دریغ ازمَن که بیخود مثلِ تو گم شدم گم شدم تو ظلمتِ تن
ای دریغ از تو که مثه عکسِ عشق هنوزم داد میزنی تو آینه ی من
آه؛گریه مون هیچ خنده مون هیچ باخته و برنده مون هیچ تنها آغوش تومونده غیرازاون هیچ
ای؛مثه من تک و تنها!دستامو بگیر که عمر رفت!!همه چیز تویی زمین و آسمون هیچ
بی تو می میرم همه ی بُود و نبود،بیا پر کن منو ای خورشیدِ دلسرد
بی تو می میرم مثه قلبِ چراغ،نور تو بودی کی منو از تو جدا کرد؟؟؟؟
دلم می گیره از حرفات می خونم ساده از چشمات
دارم میرم،نمی دونم کجا رفت بی قراریهات؟؟؟؟
حالا که رفتم از قلبت بگو اینجا چرا باشم؟؟؟؟
بدون دلخوری باید بِرم از تو جدا باشم....
نه از این جا نه از خونه؛دارم از یادِ تو می رَم!!!!
نه می خوام حسه من بَد شه نه از دست تو دلگیرم
دلم اینجاست ولی می رَم هنوز دستای من سَرده
نه چشماتو نمی بینم می دونم خیس و پُرشرمه
هنوزم من همونم که تو روعشقش صدا می کرد
کسی که از ته قلبش برای تو دعا می کرد....
یه عمرو بی تو سَر کردم با یادت شاید آسونه
چقدر سخته واسم فکرش دلت با من نمی مونه
دل من مثه شیشه با نگاه دلتنگه
اما باز به پات میذارم دلم و هر چی که دارم
تو قدم بذار رو چشمام باورم شه که باهاتم
یه طاقه پارچه مشکی یه آگهی ترحیم یه دست گل روی دری همیشه بسته
یه قابه عکس رو دیوار ساعته همیشه خوابیده گلدون و پنجره هم که دل شکسته
یه مرد بی هویت یه نامه وصیت
یه حلقه توی دست مرد خسته
رفتی و جات خالی شد تو خونه م
آتیشو باز کشیدی به جونم
می دونم که حرفای قشنگت چیزی نیست جز اشکی رو گونه م
یادت افتادم داغت کوبید تو سینه یاد تو چقدِ دلنشینه
ای خدا کاری کن از بهشتت بتونه اشکامو ببینه
یه عشق نیمه کاره اشکای باز دوباره
یه قبر بی ستاره میون یه شب
یه سینی خرما از سنگ یه آدم غربیه سرده ولی می سوزه باز توی تب
جای لباش رو لبهاش رفت و نشست سر جاش زد زیر گریه های یک بوسه از لب
رفتی جایی که کسی ندیده زندگی دنیا همش فریبه
شکوه از ویرانه های غربت می دونم اینجا هم غریبه
یادته واست جون می سپردم الکی تو آغوشت می مُردم
ولی تو فقط یکدفعه مُردی که بگی بازی رو بُردم
زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی
سخن ها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد
سیه چشمان مگر طرز نگاهم را نمی بینی؟
گناهم چیست؟جز عشقت!بگو از من چه می پوشی؟
مگر ای ماه،چشم بی گناهم را نمی بینی؟
سیه مژگان من،موی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من،روز سیاهم را نمی بینی
پریشانم دل مرگ آشیانم را نمی جویی
پشیمانم نگاهِ عذر خواهم را نمی بینی
دلِ بی تاب من باری با دلت آرام می گیرد
اگر دوری ز آغوشم نگاهم کام می گیرد
مرا گر مَست می خواهی نگاهت را مگیر از من
که دل از ساقی چشمانِ مستت جام می گیرد
دلم چه آرومه که بُردم از یادم تموم اون حرفات
بمونه این نامه یه یادگار از من میون اون دستات
گذاشتی رفتی بدون من رفتی گذشتی ازمنِ تنها
آتیش نشوندی به جون من رفتی نشستی با همه و هر جا
بذار یه نامه بگه به تو من دیگه رفتم تو رو نبینم
بمونه حسرت به دل تو دیگه محاله پیشه تو بشینم
از بچگی بزرگ شدم تنها و سَرکش
هرکی منو میدید می گفت تنها قلبش
روزگارم سخت بود اعتمادُ سلب کرد
تا اینکه تورو دیدمُ گفتی بمون برگرد
ته صدات غم بود و جاذبه ی من شد
توی ذهنم حک شد خاطره ای از تو
حسِ خوبی بود و گفتی پیشِ توأم تا ابد
قصه بودی دور شدی پیش خودم باخبر
از همه دنیا بی خبر از توأم
از همه دنیا تو بی خبر از خودم
کاشکی میدونستم یه روز احتمالأ بد می شی
از من و عشقمو اعتمادم رد می شی
دردسَر عاشقی از خوشگلی بیشتره
عاشق ساده خوراکش زهرماره شیش سره
با تو بودن بدتر از تنها موندنه
تنهایی بهتر از با هر کسی بودنه
حیف من و عشق پاکم که پای تو موندیم
تواشتباه کردی و ما جای تو سوختیم